برای تجربه سریعتر، با کیفیتتر و بدون تبلیغات مزاحم، اپلیکیشن جدید رو دانلود کنید.
ویژگیهای جدید:
✅ سرعت بالاتر
✅ کیفیت بهتر تصاویر
✅ دانلود مستقیم فیلمها و سریالها
✅ رابط کاربری ساده و کاربرپسند
همین حالا اپلیکیشن رو دانلود کنید و تجربه بهتری از تماشای فیلمها داشته باشید!
5 ماه قبل
دانلود رایگان...
نهایت لذت با دانلود رایگان و تماشای فیلم در کنار خانواده...!
در حال تکمیل آرشیو هستیم...!
ابتدا فیلم ها...!
سپس سریالها...!
زندگی گاهی اوقات به قدری گیجکننده میشود که واقعاً نمیدانیم در کجا ایستادهایم، جز اینکه احساس میکنیم آنچه تجربه میکنیم کارساز نیست و به شدت به راهنمایی نیاز داریم تا بتوانیم آن را اصلاح کنیم. اما وقتی که دوستان کمی داریم و هیچ خانوادهای برای راهنمایی معنیدار و مفید نداریم، به چه کسی میتوانیم مراجعه کنیم؟ همنسلان؟ همکاران؟ یک روانپزشک؟ این وضعیت دونیا (آنیته والیزاده)،...
زندگی گاهی اوقات به قدری گیجکننده میشود که واقعاً نمیدانیم در کجا ایستادهایم، جز اینکه احساس میکنیم آنچه تجربه میکنیم کارساز نیست و به شدت به راهنمایی نیاز داریم تا بتوانیم آن را اصلاح کنیم. اما وقتی که دوستان کمی داریم و هیچ خانوادهای برای راهنمایی معنیدار و مفید نداریم، به چه کسی میتوانیم مراجعه کنیم؟ همنسلان؟ همکاران؟ یک روانپزشک؟ این وضعیت دونیا (آنیته والیزاده)، مهاجر افغان ساکن فریمونت، کالیفرنیا، است. او به عنوان مترجم برای ارتش آمریکا در افغانستان کار کرده و به لطف یک برنامه ویژه ویزای خروج، به آمریکا آمده است. او اکنون شغف جالبی به عنوان نویسنده پیامهای داخل کلوچههای شانس چینی دارد، اما فراتر از آن، زندگی چندانی ندارد. او اغلب به طور کنایهآمیز در مورد "خوشبختی" که به آن دست یافته است نسبت به بسیاری از هموطنانش در خانه، سوال میکند و به سختی میتواند آن را بپذیرد و در نتیجه از تنهایی و بیخوابی شدید رنج میبرد. اما چه چیزی باعث این احساسات میشود: گناه؟ انزوا؟ ناتوانی در جا افتادن (یا حتی ندانستن چطور این کار را انجام دهد)؟ یا ترکیبی از همه اینها؟ فیلم "فریمونت" به کارگردانی بابک جلالی به این مسائل از دیدگاه یک مهاجر منزوی و یک زن جوان گمشده که فقط در تلاش است راه خود را در جهان پیدا کند، میپردازد و در این زمینه به برخی از بینشهای درخشان دست مییابد. متأسفانه، تعداد این بینشها به اندازهای نیست که این فیلم را به یک مطالعه شخصیت روشنفکرانه و دقیق تبدیل کند. بخشهای زیادی از فیلم به ویژه در نیمه دوم، بیهدف میچرخد و تلاش میکند تا از طریق مجموعهای از رویدادهای بیاهمیت، مسیر خود را پیدا کند و نتوانسته است بینشهای خود را به طور کامل گسترش دهد. فیلم همچنین با کمدیهای عجیب و غریب و دلنشینی پر شده، اما باز هم به اندازه کافی از آنها استفاده نشده است، که این برای فیلمی که به خوبی از آن استفاده میکند، افسوسبرانگیز است. بازیهای خوب، توسعه شخصیتهای جذاب و فیلمبرداری سیاه و سفید زیبا و خیرهکننده، عناصر موفق فیلم را تقویت میکنند. اما متأسفانه، این یکی دیگر از نمونههای فیلمی است که میتوانست از یک دور دیگر ویرایش و تدوین دقیقتر بهرهمند شود تا تولید کلی به سطح بالاتری برسد، مشکلی که به نظر میرسد این روزها بسیاری از آثار با آن دست و پنجه نرم میکنند. از آنچه در این فیلم خوب است لذت ببرید، اما اگر احساس کردید که کمبودهایی وجود دارد، ناامید نشوید.
این فیلم با کندترین و کمکارآمدترین نمونه از فرآیند صنعتیسازی که تا به حال دیدهام آغاز میشود! این تصاویر به نوعی زمینهساز اتفاقاتی هستند که بعد از آن میافتند وقتی که ما سازنده کلوچههای شانس "دونیا" (با بازی قوی آنایتا والیزاده) را ملاقات میکنیم. او در افغانستان برای ارتش آمریکا مترجم بوده و به کالیفرنیا آمده و در انتظار اسکان مناسب است. او نمیتواند بخوابد، بنابراین به نحوی موفق میشود یک قرار ملاقات با روانپزشک کمی عجیب و غریب "دکتر آنتونی" (گرگ ترکینگتون) بگذارد و روشهای غیرمتعارف او موفق میشود برخی سرنخها (برای ما) از این زن نسبتاً خجالتی به دست آورد که چه چیزی او را به اینجا کشانده و اکنون او را میرانده است. زندگی عاشقانه او تقریباً وجود ندارد، اما یک پیامک مرموز که او را به یک سفر میبرد ممکن است این وضعیت را تغییر دهد - بهترین دوست باهوش او "جوانا" (هیلدا اشملینگ) فکر میکند که ممکن است! توصیف این فیلم سخت است. چیز خاصی در آن اتفاق نمیافتد و سرعت آن فوقالعاده کند است - اما هنوز هم به خوبی به عنوان یک مطالعه شخصیت از زنی که باید با تغییرات عمیق در شرایطش کنار بیاید و با تنهایی، گناه و ناامیدیها - همچنین فرصتها - در زندگی جدیدش در شهری که وضعیتش چندان غیرعادی نیست، برخورد کند. اما این یک فیلم دلگیر و دروننگر نیست. لحظاتی از طنز تاریک (معمولاً از ترکینگتون) وجود دارد که او از "سفید زخم" به طور تعجبآور و نوآورانه استفاده میکند. این فیلم یک قسمت از زندگی اوست، ما جزئیاتی از گذشته او را داریم و نوری از آنچه ممکن است در افق او باشد در پایان میبینیم. این فیلم جالب، به طرز عجیبی جذاب و ارزش تماشا کردن را دارد. البته تلویزیون هم برای این فیلم مناسب است.
"فریمونت": یک شعر سینمایی از جابجایی و امکان
در "فریمونت" بابک جلالی، سینما به شعر تبدیل میشود - نقشهای ظریف از آرزوهای انسانی که در مناظر تک رنگ ترسیم شده است. سحر، یک پناهنده افغان که در یک کارخانه کلوچه شانس کار میکند، با اراده و استقامت خاموشی زندگی جدیدش را هدایت میکند.
به لحظهای توجه کنید که صاحبان چینی کارخانه به او یک گوزن هدیه میدهند - به ظاهر بیربط، تا زمانی که نماد عمیق آن را درک کنید. ریشهدار در افسانههای جاتاکا، گوزن نمایانگر ایثار و شجاعت است، یک تمثیل بودایی درباره قربانی که سفر تحولی سحر را منعکس میکند. (سحر: "من با دشمن کار کردم تا امنیت شما را تأمین کنم!")
این فیلم در سیاه و سفید نفس میکشد، هر فریم یک بیت از کشف خاموش است. سیاه و سفید بودن فیلم، منظره بی رنگ شعر را تقویت میکند. وقتی که روانپزشک گرگ ترکینگتون به طرز کمدیای در حال خواندن "سفید زخم" اشک میریزد، یا زمانی که سلیم، شخصیت جادوگر شکسپیری فیلم، بیانیههای فلسفی درباره ستارهها و جغرافیای پیچیده عشق میدهد، جلالی نشان میدهد که جابجایی نه تنها یک سفر فیزیکی است، بلکه نیازمند یک دگرگونی عاطفی نیز هست.
نویسندگی دقیق کلوچههای شانس سحر، آرزوی او برای هدایت سرنوشت خود است. سفر از فریمونت به سانفرانسیسکو برای تعامل با "فرهنگ دیگری" تمایل او برای ادغام در جایی و تعلق به یک جمع است.
همه چیز در این فیلم - فیلمنامه، انتخابهای جلالی، تمثیلها، فیلمبرداری صمیمی و بازیگری - به خوبی کار میکند. من به ارجاعات به ژارموش و کوریسمکی اشاره میکنم، اما به نظر من این فیلم در کلاس شعر سینمایی بنیادی وندرس، "بالهای آرزو" قرار دارد. "فریمونت" شعر سینمایی قرن بیست و یکم است.
این فیلم تنها یک روایت نیست. "فریمونت" تمثیلی سیال است - شعری نوشته شده در نور و سایه، در لحن خاموش و در زبانهای ناگفته مهاجرت و بقا.
نکته: برای تماشا با زیرنویس چسبیده لطفا از برنامههایی مثل MXPlayer استفاده بفرمایید تمامی عناوین دارای زیرنویس چسبیده سافت ساب میباشند.
لینکهای دانلود با کیفیت فوقالعاده، فقط برای مشترکین ویژه!
دیدگاه های کاربران